۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

مراقبه

شاگرد، شعري در شب سروده بود كه اشكالات بسيار زيادي در آن وجود داشت. شعر را در روزهنگام، براي حضرت استاد خواند، حضرت استاد اشكالات شعر را تذكر دادند و در مورد قسمتي از شعر فرمودند:«اين جاي شعر بايد اصلاح شود». شاگرد گفت:«شب كه ساكت است و آرامش وجود دارد، بهتر مي توانم شعر بگويم». حضرت استاد فرمودند:«بايد مراقبه كنيد تا در تمام اوقات بتوانيد». سپس اضافه كردند:«درويشي، تمامش مراقبه است».

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

استاد و شاگرد 1

روزي شاگرد كتابي آماده ي چاپ كرده بود و آن را در دو نسخه صحافي و مهياي ارائه نموده بود. حضرت استاد دستور، دستور كه نمي توان گفت، فرمودند كتابت را به آقاي «الف» نشان بده، او امضا كند تا چاپخانه كتاب را بپذيرد. شاگرد كتاب را نزد آقاي «الف» برد. او نبود. شاگرد كتاب را به يكي از نزديكان آقاي «الف» داد و ساعت مراجعت را سوال نمود. هنگامي كه براي اخذ نظر آقاي «الف» و احتمالاً هماهنگي با او برگشت، آقاي «الف» كتاب را پس داد و گفت كه اين كتاب را امضا نمي كند.(نه به اين صراحت، اما بسيار مودبانه اين منظور را رساند.) شاگرد از آقاي «الف» تشكر كرد و خداحافظي. حكايت را براي حضرت استاد بازگفت. هرچند مي دانست(نمي ديد) كه حضرت استاد خود تمام ماجرا را ديده اند و در نهايت گفت:«از غروري كه در ايشان(آقاي «الف») ديدم، خوشم نيامد». حضرت استاد فرمودند:«اينكه ايشان (آقاي «الف») كتاب را پس داده اند و امضا نكرده اند مهم نيست، اما اينكه شما (شاگرد) ناراحت شديد خوب نيست و بايد روي خودتان(يا اين موضوع) كار كنيد».